چه سخت می گذرد این روزها؛
آفتاب سرزمبن هنر با غروب پیوندی ناگسستنی بسته است.
لحظه ها و ثانیه هایی که باید با هیولای درونم در جنگ باشم…
سیاهی می خواهد تمام وجودم را فراگیرد اما من نمی خواهم بازنده این میدان باشم…
می خواهم به خانواده سرطانی ها بپیوندم و این بیماری را از زاویه ای دیگر بنگرم…
می خواهم با درد هایم هم مهربان باشم تا خودشان رخت بربندند و از وجودم پاک شوند …
من، نورِ خدا را می بینم و می خوام وجودم مملو از نور خداوند شود و به خودم و همه افرادی که با این بیماری دست و پنجه نرم می کنند امید و عشق را هدیه دهم و بگویم محکم و استوار در انتظار روزهای خوب بمانند …
این جمله ها برداشتی ذهنی از فیلم ها و عکس ها و دل نوشته های به جا مانده از “زهره حمیدی” است؛ چهره مهربان و دوست داشتنی که در اربعین حسینی آسمانی شد…
سومین روز از خاکسپاری هنرمند پیشکسوت سینما و تلویزیون « زهره حمیدی» نیز گذشت. هنرمندی که زندگی پر فراز و نشیبش هیچ گاه او را از مهرورزی و عشق دور نکرد.
عشق به بازیگری از کودکی…
“زهره حمیدی” در خانواده ای پرجمعیت و اواخر دهه ۳۰ در شهر اراک به دنیا آمد.
او در نوجوانی ازدواج کرد که ثمره پیوندش ۴ فرزند بود که یکی از پسرانش را در جوانی و بر اثر مرگی ناگهانی بر اثر ایست قلبی از دست داد که این اتفاق باعث ضربه روحی شدیدی به او و خانواده اش شد. زخمی که تا پایان زندگی همراهش بود…
“حمیدی” از همان کودکی به بازیگری علاقمند بود اما ازدواج و تشکیل خانواده باعث شد تا سال ها این عشق و علاقه را تنها در گوشه ای از ذهنش نگه دارد.
با تشویق دوستانش بازیگر شد
سرنوشت زندگی این هنرمند همزمان با ورود به سومین دهه زندگی اش تغییر کرد و به شکلی کاملا اتفاقی و با تشویق دوستانش پیشنهاد بازی در فیلم “دلاوران کوچه دلگشا” به کارگردانی “حسن هدایت” را در شرایطی پذیرفت که تجربه ای در هنرپیشگی نداشت اما توانست به خوبی از ایفای نقشش برآید.
سپس با بازی در سریالهای پرمخاطبی مانند “کارآگاه” و “تولدی دیگر” با بازی های روان و طبیعی که داشت، موفق شد تا به شهرت و محبوبیت بسیاری در میان مردم دست یابد.
چهره ای ماندگار از عطوفت و مهربانی
چشمانش مملو از عطوفت بود و چهره مهربانش چیزی جز حس آرامش و حال خوب را نصیبت نمی کرد.
نقش هایی که بازی می کرد هم انگار در قالب شخصیت حقیقی این بازیگر نوشته می شد و گویی برای ایفایش نیازی نبود تا نقابی به چهره بزند!
او خودِ واقعی اش را بازی می کرد؛ قلبی مهربان که رنگ سیاهی به خود نمی گرفت و آن قدر وجودش غنی بود که همزمان با درگیری بیماری سرطان پانکرانس که از قضا پیشرفت هم کرده بود در فضای مجازی با بیمارانی که حال و روزشان شبیه به خودش بود از عشق و دوستی محبت سخن بگوید و امید به فردایی بهتر را به اشتراک بگذارد.
درونش پر از درد بود اما با روحیهای قدرتمند و امید به زندگی تلاش می کرد تا با این بیماری مبارزه کند که بتواند به فعالیت هنری خود ادامه دهد.
سیگار را با تنفر ترک کرد
وقتی پزشکان عامل بیماری اش را سیگار و اضطراب و استرس و در وقت مناسب غذا نخوردن دانستند از سیگار کشیدن متنفر شد و آن را ترک کرد. او بارها در فضای مجازی از آدم ها خواست تا زندگی سالم را تجربه کنند و از طبیعت لذت ببرند.
” حمیدی” معتقد بود به اینکه طبیعت روح دارد و انرژی خوبی به انسان ها می دهد و به همین جهت باید در حفظ محیط زیست کوشش کرد؛ حتی برای درمان بیماری اش از طب سنتی هم بهره برد اما دیگر دستِ سرنوشت تصمیم به پروازش به سوی آسمان ها گرفته بود.
با آنکه بیماری اش پیشرفت کرده بود گله و شکایتی از زندگی نداشت و می گفت از دعای مردم در حقش انرژی می گیرد.
او در یکی از پست هایی که اخیرا در فضای مجازی منتشر کرده بود در کنار گلدان های خانه اش می گفت:
“اگر خشم و کینه ای نسبت به کسی در دل دارید از دلتون خارج کنین و به جاش نور و عشق خداوند و جایگزین کنین؛ موزیک شاد گوش کنید و با خداوند راز و نیاز کنید؛ [امیدوارم]
روزی بشنوم که همه شفا پیدا کردین…
قوی باشین و به امید روزهای خیلی خیلی خوب…”
درد و رنج از من انسان جدیدی ساخت
“زهره حمیدی” احساسش این بود که درد و رنج بیماری از او یک انسان جدیدی ساخته که تنها دوست دارد کاری کند که خداوند دوست داشته باشد…
او هر روز پله پله به ملاقات با خداوند نزدیک و نزدیک تر شد تا عاقبت در اربعین حسینی به سوی پروردگار پر کشید…
روحش شاد و یادش گرامی…
آخرین نظرات: